پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه
بی بهانه نوشتن زیباست،حتی از خود نوشتن هم زیبا تراست...اینکه بنویسی برای کسی که با تمام وجود حسش میکنی،زیباست...
زیباتر آن است که احساست آنقدر عمیق است که روی کاغذ نمی آید!
خدایا،نمی دانم چگونه بابت امتحان هایی که از من گرفتی که زیبایی های امروز را بیشتر لمس کنم،تشکر کنم...
از روز های دلهره پریدن،نشستن روی پرچین خوشبختی،تنفس هوای رهایی،لمس خوشبختی...همه زیبایند...
مزه ی این حس مانند همان مزه ی توی فرغون نشستن و افتادن در سرپایینی با شیب کم دوران بچگیست...
بچگانه مینویسم،بی تکلف!آزاد آزاد!
خدایم،دوستت دارم!
ممنونم که آرامشم شدی...و آرامم کردی!
پریشان نویس