پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

چقدر می خواهی جان بکنی آن هم برای برای داشتن ذره ای بیشتر از دنیا!بنشین کمی فکر کن!چقدر پول؟چقدر ماشین؟چند متر خانه راضیت می کند؟چقدر پیش مردم اعتبار جمع کنی ارضا میشوی؟

حال گیریم که آنقدر جمع کردی که کل زمین های دنیا را خریدی،با کلاس ترین ماشین های دنیا را سوار شدی....معتبر ترین آدم در کل هستی شدی...خانه ی دلت چند متر است؟برای رسیدن به خدا چه ماشینی تدارک دیده ای؟روزی چند ثانیه  مینشینی فکر میکنی که چطور به خدا برسی...

اصلا خدا را میگویی سخت است ،هرکسی به خدا نمیرسد؟باشه...قبول!به خودت برس...به من واقعی خودت...

مگر نشنیده ای هرکس خودش را بشناسد انگار خدایش را شناخته؟

با چه ماشینی می توانی به خودت برسی؟

در کدام خانه میخواهی میزبان من واقعی خودت باشی؟

دل به چه بسنه ای؟

به چیزهای الکی این دنیا؟انتهای الکی این دنیا؟فضاهای الکی این دنیا؟چرا نقش زندگی کردن را بازی میکنی؟نظر من را می خواهی باید بگویم اصلا بازیگر خوبی نیستی...تو تا نقش اصلی زندگیت،یعنی خودت و خدایت را پیدا نکنی فیلم زندگی ات با موفقیت اکران نمیشود!

بیهوده نقش بازی نکن!

این زندگی که تو داری ته تهش می شود زندگی فارغ از معنی،زندگی که تو مثل مهره در آن بازی نمی کنی،بلکه بازی داده میشوی...

پس خودت را پیدا کن تا فیلم زندگی ات با سربلندی و موفقیت اکران شود و در آن بازی کنی آن هم در نقش اصلی ات!

تو فقط 100 سال وقت داری بازیگر نقش اصلی زندگی ات را پیدا کنی!آن طرف وقتی فیلمت خواست اکران شود،شرمنده نشوی....حواست را خوب جمع کن.

 

 

پریشان نویس

تکاپو