پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کمی با خویشتن» ثبت شده است

گاهی انسان درتکاپوی پیدا کردن چیزی است،ولی بیشتر فرو میرود در دغدغه ها و دل مشغولی هایش!اندر حکایت انسان های امروزی باید گفت که آنقدر نگشته اند دنبال چیزی که صرف فعل گشتن را هم فراموش کرده اند...

گشتن دنبال که؟دنبال چه؟اصلا برای چه؟که به کجا برسیم؟به چه چیزی برسیم!ولیکن برخی هنوز دراصل فلسفه ی هستی مانده اند چه برسد به که وچه اش!

یکی از این ناشناخته ها خود انسان است.انسان های تمدن به اصطلاح مدرن امروزی،در ساختن انواع دیوار ها مهارت دارند و این مهارت تا جایی پیشرفت کرده است که انسان ها بین خودشان و خودشان دیوار کشیده اند و انصافا باید به آنها برای ساختن همچین دیوارهایی دست مریزاد گفت!

دلیل ناشناختگی و مهجور ماندن انسان هم همین دیوار بتنی و عظیم است...

فکرها از پس هم میگذرند...هرچه بیشتر فکر میکنم دیوار های بیشتری میبینم در اطرافم!دیوارهایی که دانه دانه ی آجر هایشان را خودم درست کردم،خودم قالب دادم،خودم چیدمشان روی هم!افسوس که نمیدانستم دارم بین خودم وخودم دیوار میکشم...و حال منم و دیوار و پریشانیاتی که جایی جز دیوارهای دورم برای نوشتنشان نیست..

پس مینویسم روی این دیوارها،آنقدر مینویسم و تراش میدهم دیوار هایم را تا روزنه ای برای رسیدن به خودم پیدا کنم...

پریشان نویس