پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یکی یدونه» ثبت شده است

می دانی چیست؟گاهی اوقات فکر می کنم زیادی تنهایم!تنهاییم بی معنیست...

بعدش مینشینم با خودم فکر میکنم میبینم نه!اینطور هاهم نیست!

من هر چه که باشم برای تو یکی بیشتر نیستم...تو از من فقط یکی داری و دلت می خواهد من در حد همان یکی یک دانه بودنم برایت یکی یک دانگی کنم!

میفهمم که عجیب دوستم داری...

این دوست داشتن ها را زمانی می فهمم که نیمه های شب مرا به خودت می خوانی...بیدار میشوم...اولین چیزی که در ذهنم می آید خودت هستی...

کمکم کن تمام و کمال از پس این یکی یکدانگیم بر آیم.

پریشان نویس