پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

گاهی برای پریدن یک دلهره کافیست.

آن هم دلهره ای شیرین...و به دنبالش پریدنی شیرین تر...

گاهی اوضاع آنقدر آرام میشود که سحر به فهممان از آسمان می افزاید و ما در خیال آراممان آرام تر میشویم.

بعضی چیز ها در زندگیمان معنا میگیرند...مثل عشق...

شروع میشود جوانه زدن باهم بودن و باهم ماندن و هرروز به پای هم جوان تر شدن ها...

دلدادگی ها...دلواپسی های شیرین...

کمی بیشتر از افق دیدن ها آغاز میشوند...

چتر ها بسته میشوند و زیر باران رفتن ها آغاز میشوند...

انتظار های عاقلانه در میان عاشقانه ها و تضاد من و عشق و دنیای کلمات آغاز میشوند...

آغازهایی شیرین برای انفاقات شیرین...

خدایا بابت شیرینی های زندگیم سپاس...

پریشان نویس

نظرات  (۲)

نگاه کریمانه ی حضرت عمه، سایه ی همیشه بالای سر ِ زندگی شیرین تان انشالله :*
پاسخ:
انشالله تمام آغاز ها شیرین باشندوشیرین ادامه پیدا کنند...بدون پایان...
:)

از موج ها بیزارم از دریا، بدون تو

از هر چه با تو آرزو ... اما بدون تو

از روی شن ها راه رفتن های تکراری

تا این هوای شرجی  گیرا، بدون تو

این لحظه ها سخت است اما می دهد یادم

عین شکر خوردن شود هر جا بدون تو

حتی زمان لج کرده ، درجا می زند انگار

اصلن دوباره می رسد فردا، بدون تو؟

خالی ست جایت، مثل جای دلخوشی در دل

بسته ست بر رویم همه درها، بدون تو

 یک روز اینجا جای خوبی بود، زیبا بود

دارد جهنم می شود حالا، بدون تو

باران و جنگل های سبزو جاده های خیس

نقاشی زیبای بی امضا، بدون تو

دود و دم تهران شرف دارد به این دوری

دارم میفتم با غمت از پا، بدون تو

پاسخ:
مثل همیشه زیبا بود
:)