پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گل پونه ها» ثبت شده است

حس تمامیت محض برای ناتمام هایی که هیچ اتمامی ندارند!

در عین حال که فکر میکنی یک سری حس ها را به انتها رسانده ای و محض شده ای در آن ها،هنوز ناتمامی و یک عطش بی نام مدام سرزنش میکند افکارت را که تو نا تمامی!

لاجرم باید گوشه ای بنشینی و برزندگی لبخند بزنی عاشقانه بمیری تا زنده شوی.

باید برای خدا لبخند بزنی تا عاشق تر فرض شوی...

باید نیمه های شب با بغض بیدار شوی و دلتنگی و بی قراری کنی...

باید دلت بخواهد برای بی تابی های شبانه ات مرهمی بیابی و نتوانی پیدایش کنی مرهم را...

باید تشنه ی مرهم شوی...

کمی باید عاشق تر شوی و عاقلانه ها را رهاتر کنی ...تارهاتر شوی و ناامکان ها را امکان کنی..

باید بوی خدا را بشنوی در میان بوی گل پونه های نم خورده در اول صبح...

باید برای بوی خدا گریست مثل گل پونه ها...

پریشان نویس