پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

من حد زندگیم رابارها گرفته ام!بی نهایت شده است...

حال تو هرچه میخواهی مرا رفع ابهام کن...

من بی نهایتم،اضافه ها میخواهند مرا محدود کنند اما بدانند که حد زندگی من بی نهایت است...من در غالب نگاه تنگشان به دنیا نمیگنجم!

پریشان نویس