پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

ما به دنیا می آییم اما دنیا به ما نمی آید!اصلا من فکر میکنم لباس خوشی ها قد تن ما نیست!یا تنگ است یا گشاد!قابل استفاده نیست...

ما درد مشترکیم پس باید فریاد شویم و ازین تن بیرون بزنیم...

ماسهممان از آسمان باران اسیدی آن است...

پریشان نویس