پریشانیات

پریشانیات

فارغ از هیاهوی آدمک ها و دنیایشان،فارغ از آلونک های آجری و مرکب های آهنینشان،فارغ از هر چه که هست و هر چه که نیست،هرچه که رحمت بود هر آنچه که حکمت شد،هر چه کردیم ودیده شد و دیده نشد،سرفه های خشک قلممان را مرهمی باشیم بهتر است...

آخرین حرف هايتان
خانه ي همسايه

دلم نمی خواهد امروز تمام شود!

در تقویم دلم امروز رانشانه دار کردم با حس خوبم که تاابد به نشان این حس خوبم امروز را فراموش نکنم...

چقدر بعضی لحظه ها دلنشین هستند...و آن لحظه ای که با خدا تنها میشوی...اشکت بی اختیار غسل می دهد چشمانت را...و عاشقانه هایت شروع می شوند بی مقدمه...

خدایا به اندازه ی تمام آرامشی که امروز و فرداو فرداها خواهم داشت،دوستت دارم و به انذازه ی تک تک نفس های این روز هایم مدیونت هستم...

خدایا...شکر این آرامش سخت است...خودت دلم را بخوان...تویی و این دل...

پریشان نویس